اختلال اضطراب اجتماعی مشکلی هست که بیشترمون باهاش دست و پنجه نرم میکنیم؛ حتی اگر گاهی باهاش روبهرو بشیم.
مهم نیست که چقدر اعتمادبهنفس داریم، باز هم گاهی موقعیتهای اجتماعی، ما رو دچار اضطراب میکنه.
بدون شک، فرار ما از معاشرت با افراد جدید، نتیجه روش زندگی ما در قرن بیست و یکم هست.
ما عادت داریم که خودمون رو توی دفترهای کاری و اتاقها منزوی کنیم و معاشرت با افراد جدید مثل گذشته راحت نیست.
خوشبختانه، راه حلی برای اضطراب ما وجود داره.
راهنمای درمان اختلال اضطراب اجتماعی
تمرین
اگر از مایکل بی.جردن بپرسی که چطوری تونسته به بسکتبالیست ماهری تبدیل بشه؟
احتمالاً جواب میده:
تمرین
معمولاً وقتی ما درمورد چیزهایی مثل مهارتهای اجتماعیمون سؤال میکنیم، بهنظر میرسه اهمیت تمرین رو به طور کامل فراموش میکنیم.
ما انتظار داریم که بتونیم تمام تمرینات و کار سختی رو که هر مهارتی نیاز داره، دور بزنیم و راه خودمون رو برای رسیدن به اعتمادبه نفس، کوتاه کنیم.
مسئله اینه که اعتمادبهنفس یا اعتماد اجتماعی اینجوری نیست.
همه هنرها، چیزهایی هستن که قبل از انجامشون باید یهسری مهارت رو یاد بگیریم و با تکرار و تمرین، توشون مهارت پیدا کنیم.
این رو میتونیم درمورد معاشرت با بقیه هم به کار ببریم؛ باید صحبت کردن با بقیه رو زیاد تمرین کنیم.
باید یاد بگیریم با احتمال رد شدن روبهرو بشیم.
میتونی این تمرین رو با صحبت کردن با مغازهدارها، پیشخدمتها یا افرادی که توی آسانسور کنار شما هستن؛ انجام بدی، از هرفرصتی برای تمرین بهتر شدن توی معاشرت استفاده کن.
هیچ کس واقعاً اهمیت نمی ده
ممکنه یکی از دلایل اصلی اضطراب اجتماعی، نگران بودن درمورد این باشه که بقیه چه فکری میکنن یا ترس از اینکه رفتار یا حرف باعث بشه بقیه از ما بدشون بیاد.
اما باید بدونی این ترس هیچ پایه واقعی نداره. هیچکسی واقعا اونقدر اهمیت نمیده.
بیشتر آدمها اونقدر نگران این هستن که ما در موردشون چه فکری میکنیم که به ظاهر یا صدای ما اهمیتی نمیدن.
علاوه بر اینها خیلی بعیده که دوباره افرادی رو ببینیم که اینقدر به نظرشون اهمیت میدیم.
چه شخصی که توی قطار روبروی ما نشسته یا خانمی که درحال بررسی میوههای توی مغازهست، خصلتها و چیزهای پیش پا افتاده ما (اگر حتی وجود داشته باشن) تقریباً بهمحض اینکه تعاملمون با اون افراد تموم میشه، فراموش میشن.
این راهحل نیست، اما یادآوری این واقعیت در لحظات اضطراب، درجه ای از آرامش رو برامون به ارمغان میاره.
نفس کشیدن
وقتی مضطرب هستیم، بدن ما هم مضطربه.
موقع اضطراب ما خودمون رو پنهون می کنیم، بازوهامون رو جمع میکنیم تا از خود دربرابر هرخطری که توی ذهنمون هست، محافظت کنیم.
مطالعات نشون دادن که زبان بدن ما روی احساس عاطفی ما هم تأثیر میذاره.
ما مضطرب میشیم، بدنمون رو جمع میکنیم و درنتیجه بیشتر مضطرب میشیم.
این ممکنه مثل یک چرخه ناامید کننده به نظر برسه، اما آگاهی از اون به ما امکان میده این چرخه رو قطع و زنجیرهای کاملاً متفاوت از رویدادها رو ایجاد کنیم.
در لحظاتی که اضطراب اجتماعی رو تجربه میکنیم، یکی از سادهترین اما مؤثرترین کارهایی که میتونیم برای شکستن این زنجیره وحشتناک انجام بدیم، نفس عمیق کشیدنه.
همونطور که نفس خودت رو بیرون میدی، بدنت رو آروم کن.
اجازه بده شونههات بیفتن، ماهیچههات شل بشن و هر چیزی رو که نگرانش هستی رها کن، بعدش هرکاری رو که انجام میدادی، قبل از اینکه اضطراب کنترل رو در دست بگیره، ادامه بده.
فهرست چالشهای اجتماعی
اضطرابهای خودت رو یادداشت کن، بدون توجه به اینکه چقدر بزرگ یا کوچیک هستن.
بعد از اون شروع به انجام دادنشون کن. از کوچیکترین ترس شروع کن تا به بزرگترینشون برسی.
دلیل اینکه چرا باید از کوچیکترین اضطرابت شروع کنی اینه که بعد از انجامش، اعتمادبهنفس بیشتری داری و این سوخت انجام بقیه چالشها میشه.
ما فکر میکنیم اولش باید اعتمادبهنفس داشته باشیم بعدش اقدام کنیم؛ درحالی که ما اعتمادبهنفس رو از طریق عمل به دست میاریم.
درنهایت به هرکدوم از چالشها نمره میدیم؛ هربار که به چالشی نمره میدیم، احساس میکنیم تونستیم اضطرابمون رو کنترل کنیم و باهاشون روبهرو بشیم.
این بهت کمک میکنه تا از اضطرابهای خودت بیرون بیایی و نسخه واقعی خودت باشی.
مرتبط: