چیزی که توی زندگی میتونه خیلی بهت کمک کنه،آگاهیه. توی این مقاله یکسری آگاهیهایی رو بهت میدیم که وقتی گوشه ذهنت داشته باشی،میتونی به موفقیت برسی؛ در واقع میتونی به تغییر زندگی با تغییر افکارت برسی.
-
کاری رو که برات معنا داره، پیدا کن
همه ما قراره بمیریم و این موضوع باید باعث بشه که عاشق همدیگه باشیم؛ اما این اتفاق نمیفته و توسط پیش پاافتاده ترین اتفاقات وحشت زده میشیم.
همه چیزها ما رو میبلعن و توی خودشون غرق میکنن.
چالش های بزرگ زندگی ما را متزلزل و غافلگیر نمیکنن. بلکه دلخوری ها و ناراحتی های کوچیک و پوچ زندگیمون، ما رو از تعادل خارج میکنه.
چیزهایی مثل سیاست های اداری محل کار، رفت و آمدها، کارهای روزمره، اخبار بی معنی، شایعات، حسادت ها، رسانه های اجتماعی جزو این دسته هستن.
ببین چقدر تایمت رو روی فعالیت های معنادار میذاری، در مقایسه با وقتی که روی فعالیت های بی معنی زندگی داری، کار می کنی.
وقتی کاری که دوست داری رو انجام میدی و وارد حالت فلو میشی، از هیاهوی زندگی دوری.
در واقع داری کاری رو انجام میدی که برات معنا داره.
سعی کن زندگیت رو بر اساس اینکه تایم معنادارت رو افزایش بدی و تایمی که باید با چیزهایی که تحت کنترلت نیستن، دستوپنجه نرم کنی، کاهش بدی.
زندگی همیشه به صورت واضح تراژیک نیست
گاهی وقتها فقط به این علت تراژیکه که زمانت رو بیهوده صرف میکنی و وقتی این رو متوجه میشی که خیلی دیر شده.
-
توی هر چیزی که ازش میترسی، فناپذیری و توی هر آرزویی که میخوای، جاودانه ای
فکر میکنی که تایم زیادی داری؛ اما نداری.
از مرگ میترسی، اما هنوز هم جوری رفتار میکنی، انگار زمان نامحدودی داری.
انسان ها موجودات عجیب و غریبی هستن.
حالا بیا این جمله رو برعکس کنیم. وقتی جوری کار کنی، انگار فردا قراره بمیری، در واقع ترست از مرگ کمتر میشه. وقتی زمان مرگت فکر کنی و بدونی دستاوردهای زیادی به دست آوردی، لحظات معناداری به وجود آوردی و خاطراتی با افرادی که دوسشون داشتی،ساختی، این ترس از بین میره.
در واقع اگر بدونی که چجوری از زندگیت استفاده کنی، زمانش طولانیتره. ترس از مرگ بی فایدهست.
چون نمیتونی زمان اتفاق افتادنش رو کنترل کنی؛ اما میتونی نحوه استفاده از زمانی که الان داری، کنترل کنی.
-
گول جامعه رو نخور
جوامع برای مهار حرکت رو به جلوی افراد به وجود اومدن و تقریباً هر روز افراد زیادی توی دام این تله میفتن.
آدمها اخبار رو دنبال میکنن و بهشون اعتقاد دارن.
در حالی که ۹۹٪ اونها، تبلیغات هستن؛ این تبلیغات خیلی بیصدا، روند رو به جلو دارن.
در واقع ما داریم به اونها اجازه میدیم که هرطوری که میخوان، ما رو هدایت کنن.
بیشتر باورهایی که بهت تزریق میکنن، کاملا بی معنی هستن و ایدهی برتری برای زندگی نیستن؛ درواقع فقط، تنها گزینه های تو هستن؛ چون صددرصد افرادی که امیدواری، تو رو نجات بدن، کلاهبردارن.
-
نقش خودت رو بازی کن
این رو یادت باشه که جهان میخواد بهت یک نقش بده و هر موقع که قبولش کنی، تو محکومی.
آیا نقشی که جامعه بهت داده رو قبول کردی؟ آزادی؟ آیا می دونی چطوری برای خودت فکر کنی و تصمیم بگیری؟
باید درک کنی که به طور اساسی برای داشتن این باورها آموزش دیدی و تلاش برای حذف و فراموش کردنشون، ممکنه به همون اندازه سخت باشه.
-
دنبال تحسین آدمها نباش
تو می خوای تحسین افرادی رو داشته باشی که هر پونزده دقیقه یک بار به خودشون لگد میزنن؟ تحسین افرادی که خودشون رو تحقیر میکنن؟
این جمله نشون میده که چقدر اهمیت دادن به قضاوت بقیه، میتونه بیهوده باشه.
تو دائماً خودت رو مرکز جهان قرار میدی و با منتقد درونی خودت دستوپنجه نرم میکنی و مدام به خودت شک داری و یک روز (شاید حتی یک ساعت) هم نمیگذره که چیزی نباشه که تور رو یاد بی کفایتیهات نندازه؛ گاهی هم خیلی از دست خودت عصبانی هستی.
همه ما مثل هم هستیم. با این حال، ما فکر میکنیم که بقیه، آدمهایی مطمئن و امن هستن و میتونن ما رو از روی برج عاج خودشون قضاوت کنن.
همه ما دست و پا چلفتی هستیم.
هروقت احساس خجالت، طردشدن، انتقاد و… به سراغت اومد، به افکار درونی ذهن آدمها فکر کن و یادت بیار که همه مثل هم هستیم.
بخشی از بازی زندگی اینه که بفهمی این یک بازیه؛ باید سخت کار کنی؛ اما خودت رو خیلی جدی نگیری؛ چون هیچ کس دیگهای این کارو نمیکنه.
-
رسپی موفقیت
پیروی از کنجکاویهای ذهنیت، خیلی اصیلتر از پیگیری هر چیزی که پول در میاره، هست.
اینترنت فضای شغلی رو ممکن و به طور چشمگیری گسترش داده؛ اما خیلی از افراد این موضوع رو درک نمیکنن.
اینترنت به شدت میتونه تو رو تشویق کنه به سطح بالاتری برسی؛ اما این کار رو انجام نمیدیم. چرا؟ چون توی زندان ذهنی گرفتار شدی که بر اساس مدل شرکتی ساخته شده.
از وضعیت الانت راضی هستی؟
نه تنها افراد دوست ندارن از وضعیت فعلیشون فرار کنن، بلکه حاضرن تا پای جونشون برای حمایت ازش، مبارزه کنن.
ممکنه خیلی جاها سعی کرده باشی که این آدمها رو نجات بدی؛ اما بعضی از آدمها هیچوقت نجات پیدا نمیکنن و تو باید این رو درک کنی.
بعضی از افراد از وضعیتهای خودشون لذت نمیبرن، اما اونقدر ناراضی نیستن که بخوان تغییرش بدن.
-
هیجانت برای زندگی رو از دست نده
همه ما طوری بزرگ شدیم که باور کنیم یه روزی میلیونر، خدای سینما و ستاره موسیقی خواهیم بود، اما این کار رو نمیکنیم و وقتی کم کم با این واقعیت مواجه میشیم، خیلی خیلی عصبانی هستیم.
سنین ۲۲ تا ۲۵ سال، آخرین سالهایی هست که افراد نسبت به آینده هیجان دارن.
بعد از اینجا، جادهٔ زندگی دو مسیر میشه. یکیش مسیری هست که خیلیها انتخابش میکنن و از همون اولش عصبانی و ناراضی هستن و چند نفر هم جادهای رو انتخاب می کنن که کمتر کسی پیشگرفته.
آیا از زندگیت ناراضی؟ آیا احساس میکنی بهت دروغ گفته شده؟ فریب خوردی؟ گولت زدن؟
اگر اینطوریه، خوبه. از اینها استفاده کن. بخش عمدهای از انگیزهها از نارضایتیها میان. شاید خدای فیلم یا ستاره موسیقی نشده باشی. اما شرط میبندم که میتونی خیلی بیشتر از اون چیزی که الان هستی، رشد کنی.
خیلی از ما که افراد شاغل طبقه متوسط جامعه که شاید فقط تصمیمات اشتباهی گرفتیم، این امکان برامون وجود داره که زندگی رو بسازیم، که با اون چیزی که واقعاً هستیم، مطابقت داشته باشه.
میتونی زندگی رو با اون ورژن از خودت که برای زندگی هیجان زده و کنجکاو بوده، هماهنگ کنی. کسی که دوست داشت نقاشی کنه، جوک بسازه، مسائل ریاضی رو برای سرگرمی حل کنه و… .
نه تویی که کارهایی رو انجام میدی که ازشون متنفری.
توی اینها، هیچ چیز ارزشمندی وجود نداره.تو یک مهارت، استعداد، یک جایگاه کاملاً مناسب برای خودت توی این جهان داری؛ پیداکردن این موقعیت و تمرکز روی اون برای باقی عمرت، تنها نکته موفقیتیه که نیاز داری.
-
چشم بسته از گروهها پیروی نکن
دیوونگی توی افراد نادره، اما توی گروهها، دولتها و جوامع امری عادیه، انسانها موجوداتی قبیلهای هستن.
اصلاً ما استراتژیهای همبستگی گروهی رو برای بقا شکل دادیم.
شرکتهای رسانههای اجتماعی، خبرگذارها و ژنرالهای جنگهای فرهنگی از این موضوع استفاده میکنن تا بتونن گروهی رو به وجد بیارن.
این اندیشه با این نقل قول از مارک توین همسو هست:
هروقت خودت رو سمت اکثریت دیدی، جایی هست که باید متوقف بشی و فکر کنی آیا این فکر خودته یا بهت تحمیل شده که به یک روش خاص فکر کنی؟
فکر کردن و تصمیم گرفتن برای خودت، سخت و ناراحت کنندست. چون تو رو در معرض تنهایی قرار میده، ولی تو کدوم رو ترجیح میدی؟ که تنها و آزاد باشی؟ یا با اعضای هم گروهی ایدئولوژیک دیوونهت آواز بخونی؟
انتخاب با توئه.
مرتبط: