همه چیز رو می‌دونی، فقط می‌ترسی شروع کنی!

تو حاضری فقط ترس از شروع داری-اکسیدو
| زمان تقریبی مطالعه: 4 دقیقه |

خیلی وقت‌ها شاید با خودت فکر کنی:« چرا وقتی می‌دونم راه درست زندگی کدومه باز هم نمی‌رم سمتش؛ چقدر تنبلم که شروع نمی‌کنم.» اما در واقع تو تبلی نیستی و ترس از شروع اون کار داری.

ما، برای بهتر کردن خودمون، اشتهایی سیری‌ناپذیر داریم و توی عصری زندگی می‌کنیم که هر چیزی رو که بخوای انجام بدی و بهش برسی، خیلی راحت می‌تونی توی گوگل سرچ کنی و کلی نتیجه واسش ببینی.

فضای اینترنت پر شده از تبلیغاتی که با یه کلیک روی اون‌ها می‌تونی ببینی قراره چجوری مسیر رسیدن به اهدافت رو پیدا کنی. اگه یه سر به فید اینستاگرامت بزنی، احتمالاً همچین چیزهایی رو خیلی زیاد می‌بینی.

تمام این کمک کننده‌ها دارن داد می‌زنن: تو کافی هستی، همینجوری که هستی،‌بی نقصی. یوگا کار کن تا به ذهن آگاهی برسی و…

هر آدمی که می‌بینیم، هر چیزی که می‌خونیم، هر تد تاکی که می‌بینیم، یه نصیحت واسمون داره. یه نصیحت ساده، منطقی، زیبا، قابل تکرار، قدم‌به‌قدم، که کاملاً قابل‌دستیابی و انجام شدن به نظر می رسن… و معمولا تموم این چیزها، چیزهایی هستن که می‌تونیم در مورد اون‌ها توافق داشته باشیم. مثلاً:

  • بیشتر امگا۳ بخور
  • برو بیرون
  • سپاسگزار باش
  • ده دقیقه توی روز برای مدیتیشن وقت بذار
  • سی دقیقه توی روز قدم بزن

پس واقعاً چرا ما این قدر داریم دست‌وپا می‌زنیم؟

فایده دونستن راز یک تمرین کاردیو موفق، وقتی‌که توی باشگاه نباشی، چیه؟

وقتی همش داریم فست‌فود می‌خوریم، فایده دونستن اینکه میوه‌ها و سبزیجات چقدر می‌تونن مفید باشن، چیه؟

خوبی دونستن این لایف‌هک‌ها وقتی‌که همیشه داری یه ورژن معمولی از خودت رو به نمایش می‌ذاری، چیه؟

چه فایده‌ای داره که بدونی چقدر روابطت مهمن و چقدر روی خوش‌حالیت تأثیر می ذارن،‌ درحالی که روی مبلت دراز کشیدی و داری سریال می‌بینی و می‌ذاری تماس از سمت کسی که برات مهمه بره روی ویس‌میل؟

چرا خیلی از ماها متوقف شدیم توی زندگی که بهمون حس ناکافی بودن، خوشحال نبودن و ناشناخته شده بودن رو می‌ده.

بیا یه لحظه همه آشفتگی‌های کوچیک و بزرگ (مثل نژاد پرستی، تعصب‌ها، تبعیض‌های جنسی و…) رو کنار بذاریم و بررسی کنیم که چرا اکثر ماها وقتی به سن ‌سی، ‌چهل می‌رسیم، احساس می‌کنیم در حال محو شدن و شکست هستیم؟

منظور اینه که واقعاً به اصل چیزی برسیم که ما رو مجبور می‌کنه درد بکشیم!

علت این درد، ندونستن اینکه چجوری موفق باشی یا اینکه چی رو می‌خوای و… نیست.

حتماً یه دلیلی هست که تریلیون‌ها کلمه توی اینترنت وجود داره که بهت کمک می‌کنه، بهترین زندگی ممکن رو داشته باشی؛ اما تعداد خیلی کمی از ما واقعاً داریم توی این مسیر قدم برمی‌داریم.

چیزی که خیلی‌هامون رو عقب نگه می داره، اینه که به اندازه کافی این بیست و چهار ساعتی رو که داریم، برای تبدیل شدن به فردی که می‌خوایم باشیم، نمی‌ذاریم!

اما چرا؟

چرا در مواجهه با این دانش عظیمی که در اختیار داری، برای اینکه بدونی چطور زندگی واقعاً شاد، موفق، غنی و درخشان داشته باشیی، دست روی دست می‌ذاری؟

جواب کوتاه؛ همه ما، خیلی خیلی می‌ترسیم! و چیزی که در مورد ترس وجود داره، اینه که توی نگاه سطحی، از تنبلی قابل تشخیص نیست.

  • مثلاً به‌جای اینکه ۶ ساعت رو صرف یه پروژه‌ای که قراره بهت نتیجه بده، بکنی، ۶ ساعت رو میذاری واسه تماشای پشت سرهم یه سریال.
  • یا خیلی از شب‌ها به‌جای خوندن و تقویت زبان جدید،‌ می‌ری بیرون.
  •  این‌ها تنبلی نیست. ترسه و همون چیزیه که داره سربه‌سرت می‌ذاره.

ترس همیشه اون‌طور که فکر می‌کنی خودش رو نشون نمی‌ده، ترس همیشه عرق کردن کف دستمون وقتی داریم کار بزرگی انجام می‌دیم، نیست. ترس اون چیزیه که جلوی ما رو برای انجام اون کار بزرگ می‌گیره، اون‌قدر نامحسوس میاد و محدودمون می‌کنه که اصلاً متوجه نمی‌شیم .

ما را به سمت صحبت‌های خیلی معمولی با کسایی که برامون مهمن، می‌بره؛ به‌جای این که بشینیم باهاشون حرف‌هایی رو بزنیم که نیاز داریم، ترس اون چیزی هست که باعث می‌شه در مواجهه با چیزهایی که برامون استرس‌زا هستن، یه سیگار دیگه روشن کنیم.

موفقیت دربارۀ این نیست که بیشتر بدونی، اینه که با نواقص و اطلاعات ناکافی، ترست رو بذاری کنار و اقدام کنی.

خیلی بیشتر از چیزیه که با خوندن این مقاله، بخوای یاد بگیری، بلکه با انجام‌دادن یاد خواهی گرفت.

برای تصمیم‌گیری به منطق و دلیل نیاز داریم و برای اقدام، نیازمند احساساتیم. دوتا بخش از مغز که زیاد باهم، هم‌جهت نیستن و وقتی باهم هم‌جهت نباشن و احساس غالب ما ترس باشه، از حرکت باز‌میمونیم!

خب، حالا چطوری به ترسمون غلبه کنیم؟

  1. کارای ترسناک انجام بده
  2.  تکرارشون کن

همین، مرحلۀ سه وجود نداره. هیچ راز خاصی وجود نداره، هیچ تعبیر عجیب غریبی وجود نداره، همین‌قدر ساده‌ست.

کلیدش هم اینه که برای اولین‌بار انجامشون بدیم که همین‌جا خیلی از ما شکست می‌خوریم.

هر کار ناخوشایندی که برای اولین‌بار انجام می‌دیم، مشخصا قرار نیست بهمون حال بده.

هرچیزی اولش بده! تو برای تمرین یک ماراتون، از همون اول نمی‌ری یه ماراتون رو تموم کنی. کم‌کم و از مسافت‌های کوتاه‌تر شروع می‌کنی و با همین کار توش بهتر می‌شی.

باید با راحت نبودن کنار بیای، اینجوریه که از ترس عبور می‌کنی.

اگه قبلاً از هیچ کوهی بالا نرفتی و تصمیم گرفتی برای اولین‌بار این کار رو انجام بدی، احتمالاً خیلی برات استرس‌آور خواهد بود؛ اما وقتی به قله برسی، منظره، واست شگفت‌آور خواهد بود، وقتی برای بار دوم بخوای انجامش بدی، دیگه استرست کمتر شده و یکم بیشتر به منظره فکر می‌کنی، و در دفعات بعدی به این فکر می‌کنی که چجوری صعود بهتری داشته باشی و بیشتر ازش لذت ببری.

تنها راه ایجاد تغییر توی زندگی‌مون، بعد از خوندن تموم چیزهایی که باید بخونیم و به‌دست‌آوردن اطلاعاتی که لازم داریم و چیزهایی که باید یاد بگیریم و بپذیریم، اینه که کاری که ازش می‌ترسیم رو انجام بدیم.

پس ببین، شاید خیلی از جاهای زندگیت به اندازه کافی اطلاعات کسب کردی و چیز دیگه‌ای جز اقدام، لازم نداری. اینجا هم احتمالاً چیزی نگفتیم که قبلاً نخونده و نشنیده باشی.

 بدون! چیزی که لازم داری، اقدامه.

 

مرتبط:

مقابله با اختلال اضطراب اجتماعی

guest
0 دیدگاه ها
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
  • اکسیدو برای بهتر بودن
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا