عشق سمی و زهرآلود

عشق سمی-اکسیدو
| زمان تقریبی مطالعه: 5 دقیقه |

در سال 1967، جان لنون ترانه‌ای به نام «All You Need Is Love- همه چیزی که نیاز داری عشقه» نوشت. جان لنون با این اعتقاد هر دو همسرش رو کتک می‌زد و یکی از فرزندانش رو رها کرد. در واقع جان لنون پر از عشق سمی بود.

 

 

سی و پنج سال بعد، ترنت رزنر از ناین اینچ نیلز( Trent Reznor-Nine Inch Nails ) ترانه‌ای به نام «عشق کافی نیست -love is not enough» نوشت.

رزنر، علی‌رغم اینکه به‌خاطر اجرای صحنه‌های تکان‌دهنده‌ش و ویدیوهای غم‌انگیز و آزاردهنده‌ش مشهور بود، مواد مخدر و الکل رو ترک کرد، با یک زن ازدواج کرد، دو فرزند باهاش داشت و بعدش کل آلبوم‌ها و تورها رو لغو کرد تا بتونه توی خونه بمونه و شوهر و پدر خوبی باشه.

 

 

یکی از این دو مرد درک روشن و واقع بینانه‌ای از عشق داشت؛ یکیشون نه.

یکی از این مردان عشق رو به عنوان راه‌حل تمام مشکلات خودش می‌دید؛ یکیشون نه.

خیلی از ما عشق رو میپرستیم

عشق رو به عنوان یک درمان عالی برای همه مشکلات زندگی می‌بینیم. فیلم‌ها، داستان‌ها و تاریخ ما، همگی عشق رو به‌عنوان هدف نهایی زندگی، راه‌حلی برای همه دردها و رسیدنی برای همه تلاش‌هامون معرفی کردن.

در نتیجه این باور، روابط ما بهایی رو می‌پردازن.

وقتی معتقدیم که همه چیزی که نیاز داریم عشقه، احتمالا مثل لنون، از ارزش‌های اساسی مثل احترام، فروتنی و تعهد نسبت به افرادی که برامون مهمن، چشم‌پوشی می‌کنیم.

به‌هرحال، اگر عشق همه چیز رو حل می‌کنه، پس چرا باید خودمون رو با بقیه قسمت‌های سخت رابطه توی دردسر بندازیم؟

اما اگر مثل رزنر معتقد باشیم که “عشق کافی نیست”، می‌دونیم که رابطه‌های سالم به چیزهایی بیش از احساسات خالص یا اشتیاق والا نیاز دارن؛ ‌می‌تونیم درک ‌کنیم که چیزهایی توی زندگی و روابط ما مهمتر از عاشق بودن هستن.

موفقیت روابط ما به این ارزش‌های عمیق‌تر و مهم‌تر بستگی داره.

سه حقیقت سخت درباره عشق

مشکل پرستش عشق اینه که باعث می‌شه انتظارات غیرواقع‌بینانه‌ای در مورد اینکه عشق چیه و چه کاری برای ما می‌تونه انجام بده، داشته باشیم.

این انتظارات غیرواقع‌بینانه روابط  رو خراب می‌کنن؛ روابطی که اولش برای ما خیلی عزیز بودن و عشقمون رو به یک عشق سمی تبدیل می‌کنن.

این سه حقیقت شامل:

۱.عشق مساوی با سازگاری نیست

فقط به این دلیل که عاشق کسی می‌شی، لزوماً به این معنی نیست که توی درازمدت برای تو شریک خوبی خواهد بود.

عشق یک فرآیند احساسیه و سازگاری، فرآیندی منطقیه.

ممکنه عاشق کسی بشیم که با ما خوب رفتار نمی‌کنه؛ کسی که برای ما احترامی برامون قائل نیست و این  باعث می‌شه احساس بدی نسبت به خودمون داشته باشیم؛ کسایی که خودشون زندگی نامناسبی دارن و ما رو هم با خودشون به اعماق دره‌ها می‌برن و درگیر یک عشق سمی می‌کنن.

ممکنه عاشق کسی بشی که آرزوها یا اهدافی داره که با اهداف تو متناقضه یا به کل عقاید فلسفی و جهان‌بینیش با تو متفاوته.

حتی ممکنه عاشق کسی بشی که برای تو و خوشحالیت مضره؛ آره درسته این یک حقیقته.

وقتی به تمام روابط فاجعه باری که دیدی فکر کنی، ‌متوجه می‌شی که بیشترشون بر اساس احساسات بودن؛ وقتی جرقه احساسی زده شده بدون درنظر گرفتن حقایق وارد رابطه می‌شن، ۶ ماهه اول خوب پیش می‌ره و بعد از این دوره متوجه رفتارهایی که دوسشون ندارن،‌ می‌شن. اینجا از خودشون می‌پرسن:«کجای راه رو اشتباه رفتم؟»

واقعیت اینه که حتی قبل از شروع، اشتباه پیش رفته.

وقتی داری دنبال شریک زندگیت می‌گردی، نه تنها باید از قلب، بلکه از ذهنت هم استفاده کنی.

آره می‌دونم تو می‌خوای کسی رو پیدا کنی که قلبت رو به لرزه دربیاره اما باید ارزش‌های اون فرد رو هم ارزیابی کنی، اینکه چطوری با خودش و نزدیکانش رفتار می‌کنه، آرزوها و به‌طور کلی جهان‌بینی‌هاش رو ببینی.

اگر عاشق کسی بشی که توی این چیزها باهات ناسازگاره،‌ قطعاً روزگار بدی خواهی داشت.

۲.عشق مشکلات رابطه‌ت رو حل نمی کنه

اینجا می‌خوام یکی از تجربه‌هایی که احتمالاً تو هم تجربه کردی یا شاید دیده باشی رو بگم:

دو نفر که عاشق هم هستن رو درنظر بگیر؛ این دونفر توی شهرهای متفاوتی زندگی ‌می‌کنن، خانواده‌هاشون با هم مشکل دارن و مخالف این رابطه هستن؛ به اندازه کافی پول ندارن که همدیگه رو ببینن و هرهفته درگیری‌ها و دعواهای بی‌معنی دارن.

هربار که دعوا می‌کنن، روز بعد به هم برمی‌گردن و به هم یادآوری می‌کنن که چقدر عاشق هم بودن و هیچ کدوم از این چیزهای‌ کوچیک مهم نیست، بالاخره برای این‌ مشکلات راه‌حلی پیدا می‌کنن و یه روزی همه چیز عالی می‌شه،‌ فقط باید صبر کنن؛ اما هیچ‌وقت چیزی تغییر نمی‌کنه؛ مشکلات وجود دارن و دعواها دوباره و دوباره تکرار می‌شن و حتی هر بار بدتر از دفعه قبلی،‌ تاجایی که دیگه نمی‌تونن با هم ارتباط موثر برقرار کنن و درنهایت این رابطه به جدایی محکوم می‌شه.

عشق باعث می‌شه احساس کنی درحال غلبه به مشکلاتت هستی اما در واقعیت عشق نمی‌تونه هیچ‌کدوم از مشکلات رابطه‌ت رو حل کنه.

۳.عشق همیشه ارزش فداکاری نداره

یکی از ویژگی‌های تعیین کننده دوست داشتن اینه که می‌تونی به اندازه نیازهای خودت، به نیازهای طرف مقابل هم اهمیت بدی.

اما سوالی که به اندازه کافی پرسیده نمی‌شه اینه که دقیقاً چه چیزی رو قربانی می‌کنی و آیا ارزشش رو داره؟

توی روابط عاشقانه، طبیعیه که هر دو نفر گه‌گاه خواسته‌ها، نیازها و زمانشون رو فدای هم کنن؛ ‌حتی می‌شه گفت بخش بزرگی از چیزی هست که یک رابطه رو عالی می‌کنه.

وقتی صحبت از قربانی کردن عزت نفس، بدن، آرزوها و هدف زندگیت می‌شه، اونم فقط برای بودن با کسی، مطمئن باش همون عشق بزرگ‌ترین مشکلت می‌شه.

قراره یک رابطه عاشقانه مکمل هویت فردی ما باشه، نه اینکه بهش آسیب بزنه یا جایگزین بشه.

اگر توی موقعیت‌هایی قرار گرفتی که رفتارهای توهین‌آمیز و غیرمحترمانه رو تحمل می‌کنی به این معنیه که: به عشق اجازه می‌دی تو رو از بین ببره و نادیده‌ت بگیره؛ اگر مراقب نباشی، فقط پوسته‌ای از شخصی که قبلاً بودی، باقی می‌مونه.

گاهی بهترین نتیجه برای یک رابطه اینه که به پایان برسه، بعضی چیزها ارزش فداکاری ندارن،‌ بعضی چیزها رو نمی‌شه درست کرد.

با پارتنرت دوستی؟

یکی از قدیمی‌ترین توصیه‌های مربوط به رابطه اینه که:

“تو و شریک زندگیت باید بهترین دوست‌های هم باشید.”

بیشتر مردم به قسمت‌های مثبت این ماجرا نگاه می‌کنن:

من باید با شریک زندگیم وقت بگذرونم، همون‌طوری که با بهترین دوستم اینکار رو انجام می‌دم.

باید با پارتنرم مثل دوست صمیمیم سرگرمی‌هایی داشته باشم.

اما باید قسمت منفیش رو هم نگاه کنی:

آیا رفتارهای منفی شریک زندگیت رو توی بهترین دوستت تحمل می‌کنی؟

به‌طور شگفت‌انگیزی توی بیشتر روابط ناسالم و وابسته، پاسخ اینه: «نه.»

خیلی از ما به خاطر دوست داشتن یک نفر همه ردفلگ‌هایی که قبل از شروع رابطه بالا اومدن رو نادیده می‌گیریم و فکر می‌کنیم قراره بعد از رابطه درست بشن؛ غافل از اینکه خودمون رو توی جهنمی فرو می‌بریم که قراره با آسیب‌های زیادی، ازش بیرون بیاییم.

چرا ما رفتارهایی رو توی روابط عاطفی‌مون تحمل می‌کنیم که حاضر نیستیم توی دوستی‌هامون تحمل کنیم؟

مثلا فرض کن با دوستت هم خونه شدی؛ اگر دوستت مدام خونه رو به هم بریزه، ‌پول اجاره نده،‌ ازت بخواد براش آشپزی کنی و هر زمانی که شکایت کنی،‌ عصبانی بشه و سرت داد بزنه، ‌بازهم حاضری باهاش هم خونه بمونی؟

یک موقعیت دیگه رو فرض کن:

پارتنر مردی که اونقدر حسادت می‌کنه که تمام پسوردهاش رو داره، ‌توی سفرهای کاری همراه مرد میره تا توسط خانوم‌های دیگه وسوسه نشه.

این زن مثل آژانس امنیت ملی (NSA) هست.

زندگی این مرد تقریباً تحت نظارت ۲۴ ساعته، ۷ روز هفته‌ست.

یه روزی، یه‌جایی این مرد از اعتمادبه‌نفس و عزت نفسش، دست می‌کشه.

اما همچنان با این زن هست. چرا؟ چون عاشقشه،‌چون درگیر یک عشق سمی شده.

اینو یادت باشه:

تنها راهی که می‌تونی از عشق توی زندگیت لذت ببری اینه که بدونی ‌چیزهای دیگه‌ای توی زندگیت از عشق مهم‌تره.

در طول زندگی می‌تونی با انواع گوناگونی از عشق‌ روبه رو بشی.

عاشق افرادی بشی که برای تو بد و خوب هستن.

درگیر عشق‌های سالم و ناسالم بشی.

می‌تونی وقتی جوونی عاشق بشی؛ ‌وقتی پیری عاشق بشی.

عشق منحصربه‌فرد نیست؛ عشق خاص نیست؛ عشق کم نیست.

اما احترام به خودت، هست؛ عزت نفست، هست. توانایی اعتماد به خودت، هست.

ممکنه درطول زندگیت عشق‌های زیادی وجود داشته باشه،‌ اما احترام به خودت یکبار وجود داره.

اگر عزت نفس و توانایی اعتماد به خودت رو ازدست بدی، ‌خیلی سخت می‌تونی دوباره به‌دستشون بیاری.

عشق یک تجربه فوق العاده‌ست؛ یکی از بزرگترین و بهترین تجربیاتی هست که توی زندگی می‌تونی به‌دست بیاری؛ اما مثل هر تجربه دیگه‌ای، می‌تونه سالم یا ناسالم باشه.

مثل هر تجربه دیگه‌ای، نمی‌تونیم اجازه بدیم که هویت یا هدف زندگی ما رو تعریف کنه.

نمی تونیم هویت و ارزش خودمون رو فدای اون کنیم.

چون وقتی این کار رو انجام بدی، خودت رو ازدست می‌دی.

تو توی زندگی به چیزهای بیشتر از عشق نیاز داری.

عشق عالیه؛ عشق لازمه؛ عشق زیباست اما عشق کافی نیست.

مرتبط:

منبع:

guest
0 دیدگاه ها
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
  • اکسیدو برای بهتر بودن
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا