داستان اضطراب سوخاری
مرد، سرکار ترجیح میداد اکثر اوقات تنها بمونه. به نوعی فردی درونگرا بود که با مردم خوب ارتباط برقرار نمیکرد.
ظهر روز شنبه باکس ناهارش رو باز میکنه و مرغ سوخاری میخوره که باعث میشه احساس خوبی داشته باشه.
ظهر روز یکشنبه باکس ناهار رو باز میکنه و دوباره مرغ سوخاری میخوره. این بار به اندازه دیروز ازش خوشش نمیاد.
روز دوشنبه موقع ناهار جعبه باکس ناهارش رو باز میکنه و مرغ سوخاری که توش هست رو میخوره اما این بار میشه ناراحتی رو توی حالتش دید.
روز بعدی هم دوباره مرغ سوخاری توی باکس ناهارش داره؛ از دیدن مرغ سوخاری توی چهارمین روز متوالی ناراحت میشه، اما بدون اینکه شکایتی بکنه اون رو میخوره
روز پنجشنبه درست قبل از استراحت ناهار یکی از همکاراش بهش میگه:
+به احتمال زیاد امروز هم مرغ سوخاری داری؟
-بله
+چرا از همسرت نمیخوای غذای دیگهای برا بذاره که بدنت سالم بمونه؟
ـمن مجرد هستم و ناهارم رو خودم درست میکنم
+ :/
قضیه اضطراب سوخاری چیه؟
این داستان شاید عجیب به نظر برسه؛ اما اینطوریه که ما هر روز به مغزمون غذای ذهنی میدیم. اگر این داستان رو با یک اتفاق بد از گذشته که بارها به یادش میاریم مرتبط کنیم در واقع داریم به ذهنمون یک غذای خاص به نام استرس میدیم.
با توجه به اینکه خوردن مرغ سوخاری به طور روزانه میتونه سطح کلسترول ما رو به منطقه خطر ببره و باعث بیماریهای مزمن قلبی بشه.
آیا نمیتونیم با عقل سلیم فکر کنیم که دادن اضطراب سوخاری به مغز و قلبمون به شدت روی بدنمون تاثیر میذاره و باعث بروز بیماریهایی مثل دیابت، فشار خون بالا، انسداد قلب آسم و خدا میدونه چند تا بیماری دیگه توی طولانی مدت میشه.
انتخاب با ماست یا باید به مغزمون افکار منفی و استرس بدیم یا قدرت عدم نگاه به گذشته رو پرورش بدیم و شروع کنیم به زندگی توی امروز.
یادت باشه که زندگی هیچ وقت متوقف نمیشه.
افرادی که توی گذشتهشون زندگی میکنن، از زندگی روی زمین متوقف میشن. بنابراین باید انرژیهامون رو برای به ارمغان آوردن چیزهای مثبت و مثمر ثمر امروز به کار بگیریم که میتونه توی زندگی ما یا توی زندگی عزیزانمون شادی ایجاد کنه.
راههای مقابله با استرس و رو به رو شدن با ترسهای ذهنیت رو یاد بگیر: