توانایی تفاوت بین احساسات و عواطف، همون داشتن هوش عاطفی هست. برای بیشتر مردم احساسات و عواطف تقریباً مترادفنن. این دو، کلماتی هستن که به جای هم به کار برده میشن.
احساس یا عاطفه؟
وقتی از یکی بپرسیم «این موضوع چه احساسی بهت میده؟» احتمالاً به طور کلی به تجربه فعلی که داره اشاره میکنه.
چیزی که جالبه اینه که اکثر مردم، نه با احساسات و نه با عواطف، بلکه با یک فکر جواب میدن.
مثال:
+وقتی پارتنرت، فلان کارو کرد چه احساسی بهت دست داد؟
-احساس میکنم اون بیشتر دوست داره وقتش رو، صرف بازی فوتبال کنه تا اینکه با من وقت بگذرونه.
با توجه به چیزی که یک فرد توصیف میکنه، احتمالاً میتونی باهاش همدلی کنی. مثلاً توی مثال بالا، احتمالاً فرد احساس ضعف، بیاهمیتی، ناامیدی، غمگینی و … داره.
ما میتونیم احساسات رو از روی افکار به دست بیاریم؛ اما این دوتا یکسان نیستن.
مرتبط:
کانسپت دلدرد بچه ۲ ساله
یه بچه ۲ ساله رو در نظر بگیر که اغلب اوقات میگه دلش درد میکنه. در واقع این بچه وقتی گرسنهست، وقتی سیره، وقتی که دل درد واقعی داره، میگه شکمش درد میکنه، یعنی به هر نوع احساس و ناراحتی توی شکمش میگه «دل درد» و تشخصی اینکه شکایت اصلیش کدومه، نیاز به بررسی بیشتر داره.
خیلیها توی توصیف تجربیات عاطفیشون مشکل دارن. آدمها از کلماتی مثل استرس، غرق شدن و ناراحت، استفاده میکنن؛این کلمات به همون اندازه که دلدرد توصیف ضعیفی هست، ضعیفن. درواقع نشوندهنده هوش عاطفی پایینن که میتونه مشکل ساز باشه.
اگر نتونیم بین احساساتمون تمایز قائل بشیم، نمیتونیم به طور موثر، به نیازهایی که داریم رسیدگی کنیم.
مثلاً وقتی بچه میگه «دلم درد میکنه» ما نمیدونیم آیا باید بهش غذا بدیم؟ غذا دادن رو متوقف کنیم؟ یا اینکه اصلاً ببریمش دکتر؟
و به طور مشابه وقتی یکی میگه استرس دارم، باید بدونیم استرس به چه معنیه.
درک احساسات
احساسات، دسته وسیعی از تغییرات در تجربهها هستن. بیشتر احساسات، تغییری توی عواطف ایجاد نمیکنن. احتمالاً در طول روز صدها یا حتی هزاران بار، احساسات مختلفی رو تجربه کنی که بیشترشون هم غیر قابل توجه یا نادیده گرفتن هستن.
به طور کلی احساسات دو بعد قابل اندازهگیری دارن: بار و برانگیختگی
بار عاطفی، میزان مثبت یا منفی بودن یک هیجان رو توصیف میکنه و برانگیختگی، شدتش رو؛ یعنی به قدرت حالت عاطفی اشاره داره.
بار مثبت، یک تجربه مطلوبه در حالی که بار منفی نامطلوبه و برانگیختگی، حس من به میزان هیجانه که آیا این تجربه به من انرژی میده یا انرژیم رو کم میکنه.
برانگیختگی مثبت، انرژی، هوشیاری و انگیزه ما رو زیاد میکنه در حالی که برانگیختگی منفی انرژی ما را کاهش میده و انگیزه رو مهار میکنه.
مثلاً وقتی صبح قهوه میخوری، کافئین برانگیختگیت رو افزایش میده؛ برای خیلی از افراد که از قهوه صبح لذت میبرن، بارعاطفی مثبته، اما ممکنه برای بعضیها داشتن انرژی زیاد، بار منفی باشه.
بیشتر احساسات به عواطف ما مربوط نمیشن. مثلاً گرسنگی، تشنگی، نیاز به رفتن به دستشویی، خارش، درد یا ناراحتی، هوشیاری، خستگی و تعدادی از تجربههای دیگه به طور واضح، چیزهایی هستن که تو احساس میکنی و جزو عواطفت نیستن.
تغییرات در احساس، در طول رو،ز معمولاً اونقدر ظریفن که ما به سختی متوجهشون میشیم.
احساسات معمولاً بازتاب تغیرات فیزیولوژیک و حتی ظریف تر (مثل ناخوادگاه) در بدن و مخصوصا مغز هستن که هم به طور طبیعی در طول روز و هم در واکنش به محرکهای محیطیمون، اتفاق میافتن.
احساسات زمانی برای ما واضح میشن که به صورت ناگهانی و سریع تغییر میکنن.
پس چه زمانی تجربهای که از نظر بار، منفی و از نظر برانگیختگی هم منفیه، به اندوه تبدیل میشه؟
تفاوت بین احساسات و عواطف
تفاوت بین عاطفه و احساس، در معنای اونهاست. معنی احساس من چیه؟
اگه گرسنهایم و تشخیص میدیم که صرفاً به این معنیه که به غذا نیاز داریم، پس لزوماً تجربه عاطفی نداریم.
اگر گرسنه باشیم و تشخیص بدیم که باید غذا بخوریم، اما میدونیم که به زودی نمیتونیم این کار رو بکنیم، ممکنه احساس کلافگی کنیم و فکر کنیم عصبانی هستیم.
اغلب اوقات اگر احساسات ما به درستی تعریف نشن، راه عواطف رو برای تفسیر باز میذاره.
وقتی تنهاییم و چیزی با بار منفی و برانگیختگی منفی رو تجربه میکنیم، آیا به این معناست که ناراحتیم؟ بیحوصلهایم؟ یا صرفاُ اون روز طولانی بوده و ما فقط خستهایم؟ اگر اخیراً چیز مهمی را از دست داده باشیم ممکنه این احساس رو به عنوان سوگ تعبیر کنیم.
وقتی به صورت مبهم احساس استرس میکنیم، چه اتفاقی میفته؟
استرس معمولاً بار منفی و برانگیختگی مثبت داره. استرس به ما انرژی میده اما به نوعی ما معمولاً احساس ناآرومی میکنیم.
خیلی از ما متوجه شدیم که استرسمون رو روی عزیزانمون خالی میکنیم. مثلاً وقتی تحت استرس هستیم و یکی از دوستانمون وارد اتاق میشه، ممکنه احساساتمون رو به حضور اونها نسبت بدیم.
توی این حالت، عاطفه «عصبانی» به عنوان بخشی از تفسیر استرس بالا میاد؛ حتی اگر اونها دلیل اصلی استرس ما نباشن.
افرادی که تفاوت بین احساسات و عواطف را نمیدونن توی تشخیص معنی تجربیاتشون ضعیفن و هوش عاطفی پایینی دارن.
از اونجایی که احساسات و عواطف مختلف، واکنشهای متفاوتی رو ایجاد میکنه، داشتن هوش عاطفی ضعیف، به این معنیه که ممکنه توی یک موقعیت، به طور غیرموثر و متناقض، واکنش نشون بدیم.
ممکنه احساس «استرس» در بعضی مواقع به غم، در بعضی مواقع به اضطراب و در مواردی دیگه، به خشم تبدیل بشه که احتمالاً نحوه مواجههت با غم با نحوه مواجههت با خشم متفاوته؛ اما اگر نتونی تفاوت اینها رو تشخیص بدی، ممکنه سعی کنی که با غم به همون روشی که با خشم مواجه میشی، کنار بیای و برعکس.
سه سوال برای تشخیص تفاوت بین احساسات و عواطف
1-موود الان من چیه؟
آیا احساس خوبی دارم؟ احساس بدی دارم؟ یه جایی بین این دوتا هستم؟ یا اگر روی حالت خنثا هستم، مود من به کدوم سمت در حال تغییره؟
2-در حال حاضر سطح انرژی من چقدره؟
آیا احساس هوشیاری، بیداری و انرژی دارم؟ آیا در حال دست و پنجه نرم کردنم؟ یا احساس خستگی و کسالت میکن؟م اگر بین این دو هستم، آیا احساس میکنم انرژی من در حال افزایشه یا کاهش؟
3-احساس من چه معنایی داره؟
چه اتفاقی در حال رخ دادنه که احساس منو تغییر میده؟ چه چیزی منو وادار میکنه که اقدامی بکنم؟
اگر احساس هیچ معنای خاصی نداشته باشه، کاملاً قابل قبوله. احساسات ما در طول روز به طور طبیعی در نتیجه تغییرات فیزیولوژیکی و محیطی تغییر میکنه.
اگر ناراحتی، شاید فقط نیاز به خواب یا غذا داشته باشی و در غیر این صورت قبل از اینکه تصور کنی چیزی اشتباهه، خودمراقبتی انجام بده.
مرتبط:
وقتی استرس دارم،چیکار کنم؟اکسیدو
گاهی اوقات هم جواب واضحتری برای سوال «معنای احساسات چیه؟» داری در این صورت، میتونی اقدامات موثرتری انجام بدی.
-اگر تنهایی با یکی از دوستات تماس بگیر. اگه حوصلهت سر رفته، با چیزی که ازش لذت میبری سرگرم شو و…
چیزی که اهمیت داره، بررسی منظم احساساتته.
در طول شبانه روز، احساسات ناراحت کننده، نامطلوب و استرسزا، مثل حباب به وجود میان و از بین میرن.
اغب اوقات این احساسات بیاهمیت و بیمعنا هستن اما قابل توجهن.
به طور خلاصه باید به صورت مداوم از خودت بپرسی که این یک احساسه یا یک عاطفه؟ هرچه بیشتر از خودت بپرسی، بهتر میتونی تفاوتشون رو تشخیص بدی.